صادق:
من طالبه آرامشم
این شهر نور و آسایشم
زخما رومه آثارشم
که باعث شدن من آزاد بشم
عاشقم عاشق اون بالا سَری
اون که تنها با ما پرید و هر-زگی نکرد
واسه منی که بندگی نکرد
دست تو دست سردم بذار
پشت به دنیا هر شب بخواب
رو پدالت اونقد بگازو بعد بگو دنیا با من بساز
یه نخ فرد یه لبخند یه شب سگ یه وقت پرت
زندگی همین جور می گذشت و من یاد گرفتم بفهمم

میگن من مستم هر شب به درک
میدم پنج خط پودر هرشب به تنم
حسودا بذا له له بزنن
تهش تجربه رو باس از من بخرن
یاد گرفتم آدم نباشم
خیلی غیر باور نباشم
سختم هست باز زندگی کنم
اهل این شهر بم نمی خورن خب

حصین:
خاطرات بَد من با خاطرات خوب
چشمکای شب شهر تو انعکاس نور
به من میگن بی دلیل تو باخته هاتو می بری
تش میشی آدمی که خنده هاشو می خری

صادق:
روزی اینجا شهر من بود
دور از هرچی جنگ و کمبود
آسمونش قد من بود
فاصله م تاش چن تا پر بود
با خنده ها خندیدم
با لرزه ها لرزیدم.
خنده هاتو حس کردم روم باز پشت به پشتت جنگیدم
حرف من از زندگیمه
از اونجا که دل می گیره
از اونجا که دنیا تو دستته باز چشات رو یه چیز گیره
منگ یعنی مست تو دیوار
ننگ یعنی مرد رو سیاه
جو یعنی عکس رو سیگار
مرگ یعنی زنده ی بیمار …من
هوا ابری با یه نسیم خنک
از همون هوا دلگیرا که می بره تو لک
آسمون شهر پره صدای نعره س
سیگار دستم مثه زنای هر-زه س
فرقی نداره کی میاد و کی میره
قهر خدا داره این جماعتو می گیره
مردی نی به اون تار موی سیبیلت
قفلی رو دری که نداری حتی کیلیدش
می دونی اینجا عوضیا جَمَن
پیکاشونو همه بی سلامتی زدن
مهم نی که تو باشی یا منم
عقربه هان اینجان موندن عقب
عیب از منه عیب از توئه
این مدل زندگی نیست درخورت
ولش کن دور شو ازشون مردمم می کنن بیشتر گمت
هر روز میشم پیروز تر
با خاطراتی که دیروز رفت
دوستایی که می گفتن پا به پاتیم تا سی روز قبل
امروز دیگه خوبتو نمی خوان
وقتی جنگ شه جونتو نمی پان
پس تو مث من آروم بگیر
عشق باد و بارون بگیر

حصین:
خاطرات بَد من با خاطرات خوب
چشمکای شب شهر تو انعکاس نور
به من میگن بی دلیل تو باخته هاتو می بری
تش میشی آدمی که خنده هاشو می خری