خبر از من داری؟…

خبر از من داری؟…Reviewed by بلانیان on Feb 18Rating:

چارلی چاپلین ب دخترش :
هیچ چیزوهیچ کس رادراین جهان نمی توان یافت ک شایسته ی آن باشدک دختری،ناخن پای خودرابخاطرآن عریان کند.برهنگی ،بیماری عصرماست.ب گمان من ،تن توبایدمال کسی باشدکه روحش رابرای توعریان کرده است

گاهی بخاطرم،ماندن را تحمل کن، رفتن از دست همه برمی آید…!بهارتنها

غریبه:

هی عنکبوت غم،بتن بهرمن تار غصه،که پروانه ی دل من قصدپرواز ندارد!
سارا

خداوندا کفر نمیگویم ،پریشانم !چه میخواهی تو از جانم؟مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.خداوندا اگر روزی بشر گردی،ز حال ما باخبر گردی پشیمان میشوی از قصه خلقت،از این بودن از این بدعت.نمیدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است!چه زجری میکشد آن کس که انسان

غریبه:

دلم گرم خداوندیست ، که بادستان من گندم برای یاکریم خانه میریزد.چه بخشنده خدای عاشقی دارم. که میخواند مرا با آنکه میداند گنهکارم! دلم گرمست ومیدانم بدون لطف او تنهای تنهایم..برایت من خدا را آرزو دارم!

نه چتر داشتی، نه روزنامه، نه چمدان… عاشقت شدم،،
ازکجا میفهمیدم مسافری؟

هربار که کودکانه دست کسی را گرفتم گم شدم،ترس من از گم شدن نیست از گرفتن دست کسی است که بی بهانه رهایم میکند…

غریبه:

خدایا!
در انجماد نگاههای این مردم، دلم برای جهنمت تنگ شده است…

آنقدر به مردم زمین بی اعتمادم که میترسم وقتی از خوشحالی به هوا میپرم،زمین را از زیر پایم بکشند…

دلم با هر تپش با هر شکستن داره میفهمه/به هر اندازه خوبه عشق،همون اندازه بیرحمه…

بازى حکم، یادم داد…
وقتی “تک” باشی، حتی از “شاه” هم سرتری…

غریبه:

ابر بارنده به دریا می گفت من نبارم تو کجا دریایی،در دلش خنده کنان دریا گفت:ابر بارنده تو خود از مائی

غریبه:

ابر بارنده به دریا می گفت من نبارم تو کجا دریایی،در دلش خنده کنان دریا گفت:ابر بارنده تو خود از مائی

بریم

موشی درخانه صاحب مزرعه تله موش دید،به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد،همه گفتند: تله موش مشکل توست به ماربطی ندارد،ماری در تله افتاد وزن مزرعه دار راگزیداز مرغ برایش سوپ درست کردند،گوسفندرا برای عیادت کنندگان سر بریدندگاورابرای مراسم ترحیم کشتند ودراین مدت موش ازسوراخ دیوار نگاه میکردو به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکرمیکرد!
تک بهارآزاد

سلامتی اون سربازی که ۵۵ دقیقه توصف تلفن ایستاد که ۳ دقیقه با عشقش حرف بزنه
 ولی چیزی جز این نشنید: 
”مشترک موردنظر درحال مکالمه میباشد…”

غریبه:

اشکهای تلخی که بر ‌گورها میچکند،حرفهایی هستند که روزگاری باید بر زبان می امدند…‏amin.a

غریبه:

از رها کردن نترس،هیچکس نمی تواند چیزی را که مال توست را از تو بگیرد،و تمام دنیا نمی توانند چیزی را که مال تو نیست را برایت حفظ کنند‎..‎‏.

غریبه:

پروردگارا، آرامش را همچون دانه های برف، آرام وبیصدا ، به سرزمین قلب کسانیکه برایم عزیزند ، بباران ….‏amin.a

غریبه:

ادم های ساده…ساده هم عاشق می شوند،ساده صبوری می کنند،ساده عشق می ورزند…اما سخت دل می کنند و انوقت که دل می کنند جان میدهند…‏amin.a

غریبه:

همیشه به یادت هستم،اماشاهدى ندارم به جز کلاغ بام خانه مان که اوهم حقیقت رابه تکه پنیرى مى فروشد.‏amin.a

غریبه:

وقتی نمیتوانی فریاد بزنی ناله نکن،خاموش باش،قرنها نالیدن به کجا انجامید؟تو محکومی به زندگی کردن،تا شاهد مرگ ارزوهای خود باشی!تا شقایق هست زندگی باید کرد…‏amin.a

غریبه:

هر چقدر به خودت برسی به ما نمیرسی !!!!!!!!‏amin.a

غریبه:

هر وقت تونستی به کسی ارامش ببخشی،بدان عاشق شدی،وگرنه عشقی که ارامش معشوق را بگیرد،خودخواهیست…‏amin.a

غریبه:

خنده هایم را در هفت سالگیم جا گذاشتم نمی گویم دیگر نخندیدم نه….دروغ است اما دیگر به پاکی ان روزها نخندیدم.‏amin.a

غریبه:

منو که میذارین تو قبر، بزنین رو شونم و بگین : هی رفیق،سخت گذشت ولی دیدی گذشت … ؟amin.a

غریبه:

توی دوره و زمونه ای که یه پسر ۱۶ ساله با ۴۰ کیلو وزن با یه ماشین شاسی بلند،میشه مرد رؤیاها…
ما همون نـــامـــرد باشیم بهتره…

دل زخامیها فریب چشم شهلا میخورد
ساده دل درزندگی ازاین وآن پا میخورد
در گذرگاه زمان بی دست وپابودن خطاست توپ چون بی دست وپاست از این وآن پامیخورد..

غریبه:

همه برایم دست تکان دادند ،اما کم بودند دستانی که تکانم دادند ،دوست و دست بسیار است ،ولی “دست دوست” اندک !!!دست دوستیت جاوید باد…محیا

 

About Author

Add a Comment